فوبیا
با دوستم داشتیم تو استخر شنا میکردیم که یه دفعه صدای داد و هوار یه بچه اومد. اول فکر کردیم که کسی غرق شده ولی صدا داشت از قسمت کمعمق میومد….
Continue readingبا دوستم داشتیم تو استخر شنا میکردیم که یه دفعه صدای داد و هوار یه بچه اومد. اول فکر کردیم که کسی غرق شده ولی صدا داشت از قسمت کمعمق میومد….
Continue readingوارد دفتر مشاور شدن.انگار زود اومده بودن و باید چند دقیقهای منتظر میموندن تا نوبتشون بشه. خانم و آقا آروم و یواش رفتن طرف دوتا صندلی خالی که اونور سالن بود…
Continue readingمعلم برای دهمین بار بود که تذکر میداد ولی انگار دانشآموز اصلا نمیشنید و فقط داشت کار خودش رو میکرد. دیگه صبر و تحمل معلم تموم شد و صداشو برد بالا…
Continue readingهر روز صب دیر میومد مدرسه.هر چقدرم که بهش میگفتم و تذکر میدادم فایدهای نداشت که نداشت.انگار دست خودش نبود. نه یه بار نه دو بار تقریبا همیشه تاخیر داشت.مگر اینکه…
Continue readingقبل از اینکه بچهدار بشم به این فکر میکردم که چطور میخام با مشکلاتش کنار بیام و مسائلی که میخاد برام پیش بیاد رو حل کنم. ذهنم خیلی درگیر بود تا…
Continue readingداشتم توی کامپیوترم همینجوری بیخودی میگشتم.یه دفعه یه پوشهای پیدا کردم پر از پروژههای دوران کارشناسی. هر استادی تو طول ترم بهمون یه موضوعی میداد و میگفت برین تحقیق کنید و…
Continue readingنزدیک عید بود و خونه رو باید یه تکون اساسی میداد.داشت اتاق پسرشو با ذوق و شوق مرتب میکرد. همه جا رو گردگیری کرد.با یه دستمال نمدار به روی دیوارا کشید.لباسارو…
Continue readingاوضاع و احوالم اصلا خوب نیست.چند وقتیه که حال و حوصلهی هیچکسی رو ندارم.تنها میشینم تو اتاقم و به این فکر میکنم که زود خودمو خلاص کنم. زندگی خیلی چیز بیخودیه…
Continue readingآقای دکتر واقعا دیگه خسته شدم از رخم زبون اطرافیان.اونا فک میکنن که پسر من دیوونه شده.خندههای مسخرشون منو خیلی آزار میده و عصبیم میکنه. پسرم آرش خیالاتی شده و واسه…
Continue readingحسادت رو اگه بخوایم خیلی ساده و روان تعریف کنیم باید بگیم که یه احساس ناخوشاینده که آدمیزاد نسبت به داشتههای دیگران داره. فرد حسود چشم دیدن دارای و توانایی دیگران…
Continue reading