از معلمی

پوشه‌کار

0

چندین هفته پیش داشتم به بچه‌ها میگفتم پوشه‌کار بخرن و توضیح میدادم که واسه چی میخام. اینا رو که گفتم میخواستم همینجوری بفرستم برن خونشون که یه دفعه ذهنم رفت به…

Continue reading

سطل آشغال

0

سطل آشغال کلاس جلوی در بود و هر کدوم از بچه‌ها که میرفت مداد تراش کنه قشنگ چند دقیقه اونجا جا مینداخت و استراحت میکرد. منم هربار که یه کسی میرفت…

Continue reading

کامل بگو

0

آخر کلاس بود و وقت اینکه بگم تو خونه چیکار کنن و چه فعالیتهایی انجام بدن. همه دفترا رو باز کرده بودن و آماده بودن که من یه چیزی بگم تا…

Continue reading

به امان خدا

0

به سرعت اومدم تو کلاس و بعد از بسم‌الله و سلام و احوالپرسی رفتم سراغ بچه‌های دوم. بهشون گفتم کتاب هدیه‌ رو باز کنن و یکی از درسا رو با دقت…

Continue reading

جلسه اولیا

0

این هفته تصمیم گرفتم یه جلسه بزارم با اولیا ببینم چیکار میکنن و تو چه فکری هستن. قصدم این بود که یکم توجیهشون کنم تا با بچه‌هاشون بیشتر کار کنن و…

Continue reading

آمبولانس

0

رفتم تو کلاس و بعد از سلام و احوالپرسی به کلاس دوما گفتم که کتاب علوم رو باز کنن. رسیده بودیم به درسی که درباره‌ی صداها بود و توضیح میداد درباره‌ی…

Continue reading

مگه مجبوری؟

0

این هفته که رفتم مدرسه نمیدونم چرا و به چه علت ولی اصلا حال و حوصله نداشتم و فقط دوست داشتم یه گوشه بشینم. دلم به درس دادن نمیرفت و با…

Continue reading

گروه خواهری

0

از اون جهت که میگن کارگروهی تو ایران ضعیفه و ما ایرانیا نمیتونیم باهم دیگه کار کنیم من این هفته خواستم یه حرکتی تو کلاس بزنم که این فرهنگ بد رو…

Continue reading

فصل امتحان

0

این هفته‌ی من بیشتر به تست کردن بچه‌ها گذشت تا ببینم اوضاع و احوال درساشون چجوریه و تونستن چیزی یاد بگیرن یا نه. یه سری سوال استخراج کردم و تو کاغذ…

Continue reading

بیتوته

0

پاییز تموم شد و وارد زمستون شدیم و هیچی دیگه فقط میتونم بگم این قافله عمر عجب میگذرد. تو یادداشت این هفته از معلمی میخوام درباره تنها موندن تو مدرسه‌‌ی روستایی…

Continue reading