یکی از عادتهایی که از دوسال پیش دارم اینه که تو مدرسه هر اتفاقی یا نکتهای پیش میاد سعی میکنم تو یادداشت گوشی بنویسم که یادم نره.
امروز که داشتم اون یادداشتها رو نگاه میکردم یه جملهای رو دیدم که میخوام داستانش رو
تعریف کنم.
یه روز یه فعالیت گروهی ترتیب دادم که بچهها قرار بود یه بخش از درس رو با همدیگه حسابی تمرین کنن و آخرشم من ازشون بپرسم.
بعد از گروهبندی و ارائه یه سری توضیحات گفتم استارت بزنن و خودمو کشیدم کنار ببینم چجوری
جلو میرن.
تا یه مدت خیلی عالی و با تمرکز بالا داشتن کار میکردن و بدون اذیت و آزار و اختلال مثل آدم بزرگا رفتار میکردن.
ولی بعدش دیدم بیخودی حرف زدن،اذیت کردن بغل دستی،شکلک درآوردن و … شروع شد و دیگه به کاری که گفته بودم حواسشون نبود.
اینجا تصمیم گرفتم برا اینکه برگردن به فضای کارگروهی و حواسشون جمع بشه از یه ترفندی استفاده بکنم.
گفتم که من تو وایت برد برای هر گروه دهتا گل میکشم که با هربار شلوغ کاری شما یکیش
پاک میشه.
و آخر کار هر گروهی که بتونه گلهای بیشتری رو واسه خودش نگه داره یه جایزه جداگانه میگیره.
جایزه رو هم بهشون همون لحظه نشون دادم تا حسابی شور و شوق ایجاد بشه و داغ بشن.
خودمم زیاد مطمئن نبودم جواب بده ولی هر کدوم از اعضای گروه احساس مسئولیت کردن و هرکس میخواست بیانضباطی کنه رو خودشون
مدیریت میکردن.