سه تا داستان کوتاه و یه نتیجه‌گیری.


دوران کارورزی بود.رفتم داخل مدرسه و دیدم معلم راهنما نیومده و باید تنها برم کلاس.اولین تجربه من بود.با ترس و لرز رفتم داخل.کلاس اول بودن و ماشاالله پر از سرو صدا.یه مدت عرق ریختم تا توجه کنن و بعد درس رو شروع کردم.

درس درباره‌ی آهن ربا بود و من هم برای اینکه مثلا درس عملی بشه از دفتر چندین تا آهن‌ربا تو شکل‌های مختلف گرفتم.اول کار اینارو دادم به دست بچه‌ها تا اینور و اونور بچسبونن.گفتم آزمایش کنید ببینید به کجاها میچسبه.

داد و بیدا و شلوغ کاری بازم شروع شد.یکی رو میز بود و اون یکی زیر میز.

اولین آهن‌ربا شکست.من گفتم طبیعیه دیگه.دومی هم شکست.یه کم صبر کردم.سومی که داشت می‌افتاد از اینور آهن ربا‌ها رو از دست بچه‌ها جمع کردم و گذاشتم تو کمد.

چشمتون روز بد نبینه.چند تا بچه‌ی ریزه میزه یه بلایی سر من آوردن که نگو.یکیشون میگفت آقا پس بدین اونارو.اون یکی گریه می‌کرد.سومی سرشو انداخته بود پایین میرفت بیرون.

خلاصه همین وسیله‌ی آزمایش یا به اصطلاح امکانات آموزشی شد بلای جون من و دیگه نشد کلاس رو جمع کنم آخر فرستادم همشون برن حیاط تا خودم به کارایه بدم فک کنم.


زنگ علوم بود و یکی از کلاسایه کارورزی.معلم پیر کلاس می‌خواست از خاصیت ذره‌بین برا بچه‌های کلاس پنجم بگه.به یکی از بچه‌ها اشاره کرد که بره از دفتر چند تا ذره‌بین بگیره. ذره‌بینا رسید و آزمایش شروع شد.

آقا معلم می‌خواست کانون عدسی رو به بچه‌ها نشون بده و خاصیتش رو بگه که مثلا نور رو تو یه نقطه جمع میکنه و میتونه مثلا یه کاغذ رو بسوزنه.

آقا معلم به دنبال نور کل کلاس رو به هم زد ولی پیداش نکرد چون همه جا سایه بود.وضعیت که اینجوری شد به بچه‌ها گفت برین تو حیاط. این نوگلان خندان هم با داد و بیداد و صداهای نامتعارف مثل زلزله فرار کردن به سمت حیاط.

تو حیاط آقا معلم خیلی تلاش کرد که با کانون عدسی و تمرکز نور یه چیزی رو بسوزنه ولی نشد که نشد.دانش‌آموزا هم که میدیدن معلم حواسش به آزمایشه یه آتیشی میسوزوندن که نگو و نپرس.

خلاصه این زنگ هم تموم شد و بچه‌ها به جای آزمایش حسابی تو سر و کله‌ی هم پریدن و رو اعصاب وروان معلمشون پیاده‌روی کردن.


دوران راهنمایی بودم.معلم علوم ما آزمایشهای کتاب رو نگه میداشت آخر ماه میرفتیم تو آزمایشگاه انجامشون میدادیم.

جالب اینجا بود که بعضی موقع‌ها نتیجه آزمایش اون چیزی نمیشد که باید میشد.دو تا ماده رو باهم ترکیب می‌کردیم و به جای اینکه تغیر شیمیایی بدن همینجوری به ما زل میزدن.

معلم بنده خدا میگفت مثلا الان آتیش میگیره و جرقه میزنه ولی هیچ اتفاقی نمی‌افتاد.

دانش‌آموزایی مثل ما هم که کلا دنبال اینجور موقعیت‌ها بودن که شوخی کنن و مسخره‌بازی دربیارن.


من که این داستانا رو دیدم تو استفاده از امکانات آموزشی‌،نکات زیر رو حتما رعایت میکنم:

  1. قبل از استفاده حتما نحوه استفاده رو یاد میگیرم.
  2. تست میکنم ببینم اون وسیله سالمه یا نه.
  3. به بچه‌ها توضیح میدم که موقع آزمایش باید چیکار بکنن.
  4. یه بار بدون دانش‌آموزا با اون ابزار تدریس میکنم.
  5. بقیشو شما بگین …

رعایت این نکته‌های ریز باعث میشه که مدیریت کلاس بهتری داشته باشیم و تو آموزش بچه‌ها برای خودمون دردسر درست نکنیم.