گروهی از والدین هستند که در تعامل با فرزندانشان فقط به آینده‌ی آنها فکر می‌کنند و دغدغه‌‌ی ذهنیشان اینست که پسر یا دخترشان را برای بزرگسالی آماده کنند.

این پدر و مادرها معمولا انتظار دارند که فرزندشان کارهایی را انجام بدهد که در آینده به دردش خواهد خورد و از همان نوپایی یا شاید نوزادی نقاطی را در نظر دارند که کودکشان به آنها برسد.

برای این مادران و پدران آینده‌نگر هر فعالیت کودک فقط در صورتی اهمیت دارد و مورد تشویق قرار می‌گیرد که در جهت رسیدن به هدفی باشد.

این دسته از مراقبین بچه‌ها معمولا از انجام کارهای بزرگسالان توسط کودکشان خیلی خوشحال می‌شوند و احساس می‌کنند که کودکی باید خیلی زود تمام بشود.

والدین اینچنینی که صحبتشان را می‌کنیم زیاد تاب و تحمل بچگی فرزندشان را ندارند و از کارهای مسخره و بی‌معنای آنها شاید ناراحت هم بشوند.

پدر و مادر فقط آینده‌بین معمولا پسر و دخترشان را از سنین خیلی پایین وارد کلاس و باشگاه می‌کنند و سعی دارند در تمام مهارتها و دانشها او را حرفه‌ای
بار بیاورند.


درباره‌ی اینگونه فرزندپروری که در این خانواده‌ها جریان دارد سه نکته مهم هست که در ادامه به آن اشاره می‌کنم.

اول اینکه این پدر و مادرها قطعا والدگری سختی را تجربه خواهند کرد چرا که از لذت بودن با فرزندشان بدون قید و شرط محروم هستند.

اینکه پدر و مادر بتوانند با فرزندشان در لحظه خوش بگذرانند و بدون هیچگونه محدودیتی از بازی کردن و شیرین‌زبانی او لذت ببرند خیلی خیلی مهم است.

دوم اینکه در تربیت این گروه از والدین خود دوران کودکی که اصل و پایه‌ی رشد شخصیت است در واقع فدای بزرگسالی می‌شود.

به عبارت دیگر پدر و مادر به بهانه‌ی آینده فرصت آزمایش و تجربه و بطالت را از پسر و دخترشان می‌گیرند یا اینکه آن را کوتاه می‌کنند.

سوم هم اینکه اینطور والدگری باعث می‌شود کودک تجربه‌ی کودکی سختی داشته باشد که در بزرگسالی با جمله‌ی معروف (ما که بچگی نکردیم) بروز
پیدا می‌کند.

این جمله خیلی مهم و دردناک است چون حامل باری از عقده‌ها و کارهای نکرده است که واقعا اذیت‌کننده و آسیب‌زا هستند.


نکته پایانی و خلاصه اینکه باید گاهی اوقات مثل اژدها_والدها عمل کنیم و بدون آینده مشغول تربیت فرزندمان شویم و اینقدر به فکر این نباشیم که
چه خواهد شد؟

اینم بخون،خیلی مهمه

نظر شما درباره‌ی این نوشته چیه؟
به نظرتون آینده‌نگری افراطی
چه بلایی سر بچه‌ها میاره؟