همه به من میگن تو وسواسی شدی. خودمم اینو میدونم.ولی آخه چیکار میشه کرد.حالم خیلی خرابه و اصلا دل و دماغ هیچی رو ندارم.هر روز بیشترِ وقتم رو صرف کاری میکنم که خودمم میدونم خیلی بیخوده.

اونروز بابام داشت به قبض آب نگاه میکرد.بعدشم به من گفت نود درصد این آبو تو مصرف کردی.من ناراحت شدم ولی راست میگفت دیگه هر چند دیقه یه بار میرم دستم رو میشورم.

حمومم رفتنی دیگه به زور و دعوا میارنم بیرون.دستشویی رفتنم هم برا خودش مراسمیه و آداب و رسوم خاص خودش رو داره.

پوست دست و بدنم کلا داغون شده و بعضی جاها رو اینقدر سابیدم که زخمی شده.از کارایه خودم خسته شدم ولی نمیتونم این رعایت بهداشت رو ترک کنم.تو ذهنم مدام این میچرخه که بدنم پر از کثیفی و ویروسه و باید تمیزش کنم.

باز تو خونه حالم بهتره وقتی میرم مدرسه خیلی عصبانی میشم و استرس میگیرم.احساس میکنم کثافتا دارن از این ور و اونور به من حمله میکنن معلمم که نمیزاره برم دستم رو بشورم.تازه به خاطر نمرات افتضاحی که گرفتم خیلی ازم شاکیه.

دستشویی مدرسه برام عذاب‌آورترین جایه دنیاست.از اول تا آخر مدرسه خودمو نگه دارم که نرم تو اونجا ولی همیشه موفق نمیشم.

بین پونصد تا دانش‌آموز یه رفیق صمیمی دارم.جالب اینجاست که اونم وسواسیه. البته نوعش فرق میکنه.اون همه چی رو چک میکنه.مثلا وقتی زنگ آخر میخوره چند‌بار برمیگرده تو کلاس تا ببینه چیزی جا نزاشته باشه.تو مسیرم هر چن دیقه یه بار زیپ کیفش رو باز میکنه وسایلاشو چک میکنه.

خیلی زیاد پیش میاد که فراموش میکنم یا اینکه یه کارو اشتباه انجام میدم.چند‌بار به دلیل این وضعیتم فکر کردم. به این نتیجه رسیدم که دلیلش بیشتر هوش و حواس پرت منه.ذهنم تقریبا همیشه مشغول اینه که آیا فلان چیز تمیز هست یا نیست؟همیشه هم جوابم اینه که تمیز نیست.

من برای درمان این مریضیه بد خیلی تلاش کردم.مثلا با مامان و بابام یه بار رفتیم دکتر.تو همون یه جلسه من با اینکه خیلی کوچولو هستم و گفتم هوش و حواسم سرجاش نیست از وسواس خیلی چیزا یاد گرفتم.

مثلا فهمیدم که بچه‌ها و حتی بزرگسالا احتمالا به دلایل زیر به وسواس مبتلا میشن:

اولی کمبود سروتونین هستش که یک انتقال‌دهنده‌ی عصبی تو بدن ماست که خیلی ساده بهش میتونیم بگیم جاری‌کننده احساسات خوب.این سروتونین خیلی چیز مهمیه و تو رشد و یادگیری و تولید مثل و سایر فعالیتهای بدن نقش مهمی داره

دومین دلیل وسواسی شدن هم شرایط استرس زاست. نباید فکر کنیم که اوقات ناخوشایند و اتفاقات بد بی‌اثرن.هر وقت که تو استرس قرار میگیریم روح و روان ما دچار مشکلاتی میشه که وسواس هم میتونه یکیش باشه.

سومین دلیل میتونه ژنتیکی باشه.به زبان ساده یعنی والدین وسواسی بچه‌ی وسواسی به دنیا میارن و وراثت تو به وجود اومدن این بیماری نقش مهمی داره.

چهارمین دلیل تربیتیه.بچه‌ها خیلی از رفتارهاشونو از طریق مشاهده یاد میگیرن.وقتی پدر یا مادر همینطور بیخود و بیجهت دست و روشو پاک میکنه و همه جارو آب میکشه.بچه‌ هم این عمل رو تکرار میکنه‌ و یاد میگیره.

دکتر تو همون جلسه یه چیزایی هم درباره‌ی درمان وسواس گفت که به شمام میگم شاید به دردتون خورد.

ما برای درمان وسواس سه جور کار درمانی انجام میدیم. اولی و دومی روان درمانی و رفتار‌درمانی هستن که شامل روشهایی مثل حساسیت‌زدایی منظم و غرقه‌سازی میشن و سومین راه و روش دارودرمانی هست که متخصص یکسری داروها رو با توجه به شدت بیماری تجویز میکنه.

فرایند درمان وسواس اصلا شوخی بردار و ساده نیست. دکتر تو همون یه جلسه، نصف زمان رو فقط به والدین من تاکید کرد که باید این کارو متخصص انجام بده و نیازمند صبر و تحمل زیاده.

حیف که مامان بابای من به حرفش گوش ندادن و من الانم همینجوریم که برا شما تعریف کردم.